اسمعیلخان امیرمؤید سوادکوهی باوندی
اسمعیلخان امیرمؤید سوادکوهی باوندی و پسرش هژبر از مخالفان حکومت مرکزی در تبرستان بودند. حتی در واقعهٔ قرارداد ۱۹۱۹ به کرمانشاه تبعید شد. رضاخان پس از کودتای ۱۲۹۹ قوای بسیاری را برای سرکوب امیرمؤید به طبرستان اعزام کرد و در فاصله ماههای تیر و شهریور سال ۱۳۰۰ قوای فرستاده به رهبری امیرلشکر امیراحمدی سوادکوهیها را درهم شکستند امیرمؤید مجبور شد همراه خاندانش و بسیاری از همراهانش در استرآباد و نزد رئیس ایل آتابای ترکمن پناه بگیرد. دولت آن زمان صلاح دید که با امیرمؤید کنار بیاید زیرا در آن زمان قیامهای بسیاری از گوشه و کنار ایران بر خواسته بود. پس امیرمؤید به تهران رفت و پسرانش عضو دیویزیون قزاق شدند و به صورت مسلّح حفاظت جنگل و صحرا را بهدست گرفتند.
در فروردین ۱۳۰۳ یاور احمد خان حکیمی، رئیس قوای استرآباد، هژبر و سهمالممالک را به بهانهٔ دادن مواجب افراد تحت فرمانش به گرگان فراخواند. به محض رسیدنشان قوای احمدخان حکیمی آنها را خلع سلاح کردند و همان شب چندی از ژاندارمها در راه بندرگز آنها را کَتبسته تیرباران کردند. فردای آن صبح مردم روستای کلاک جسد آنان را دفن نمودند. امیرمؤید نیز پس از آن از پا درآمد و در ۱۳۱۱ چشم از جهان فروبست.
برای تشکیل حکومت مرکزی قدرتمند در ایران نیاز بود تا قدرتمندان محلی به هر شیوهٔ ممکن یا مطیع گردند یا این که از میان برداشته شوند که در خطهٔ شمال میتوان به میرزا کوچک خان جنگلی در گیلان و سردار رفیع یانسری در استرآباد و محمدولی خان تنکابنی در غرب مازندران و امیرمؤید پدر هژبر در سوادکوه اشاره نمود. زادبوم رضا خان، سوادکوه بود که به هیچ وجه مایل نبود تا فردی چون امیرمؤید با آن پیشینهٔ تاریخی در منطقه وجود داشته باشد، از دیگر سو دسیسهچینی اطرافیان بهویژه امیر اکرم به جهت کدورتهای شخصی بهجامانده از گذشته و سیاست تمرکزگرایی دولت ایران، همه دست به دست هم دادند تا نبردهای خونین فیمابین سربازان امیرمؤید و قوای دولتی بهوجود آید.
نظرات شما عزیزان: