شعری زیبا از مثنوی سرزمین من سوادکوه از استاد باباتافته-قسمت ششم
***برای خواندن این قسمت حتما سری پنجم شعر خوانده شود تا بهتر مفهوم شعر را درک کنید***
حکومت را به ابراهیم دادند
سلاح و لشکر و دیهیم دادند
به ابراهیم خان آل باوند
سه تا پور دلیر دادش خداوند
یکی بود لطفعلی دوم حسین خان
که سوم اسماعیل است خان خانان
چه گویم لطفعلی را دو پسر بود
یکی چون شمس و دیگر چون قمر بود
لهاک و آریا پارت است ای دوست
درود من بر ایشان باد نیکوست
به اسماعیل یزدان لطف ها کرد
سه پور شیر دل بر او عطا کرد
منتخب اشعار باباتافته در وصف سوادکوه
سوادکوه را زنم باز حلقه بر در سلام من ببر بر آن مظفر
که گر طوفان بپا روزی خزر کرد سوادکوه سینه خود را سپرکرد
سوادکوه نام تو برهر زبان است ترا چون پور قارن مرزبان است
تو تاریخی ز قارن تا ز شروین هژبری از تو آموخت راه و آئین
به زیراب سوادکوه لطف حق بین مبارک بارگاه عبد حق بین
به زیراب سوادکوه رحل ره کرد غروب هم سایه بر دیدار مه کرد
همه از شیر مردان سوادکوه همه از نامبرداران نستوه
همه از قهرمانان این دیارند بر این خاک سوادکوه افتخارند
پلنگانی که طفل این دیارند بر این کوه سوادکوه پاسدارند
به هرجای ورسک پل چهره ی او ورسک گوش است وپل گوشواره ی او
ورسک اندر زبان خاص وعام است به ایران فخروناموس است ونام است
ورسک بر کشورم سرمایه باشد وطن باشد سر و او پایه باشد
وطن جسم است وجان سرمایه ی او ورسک باشد ستون مهره ی او
ورسک بین دو دریا ارتباط است به ایران عزیزم انبساط است